سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صاحب الزمان
دوشنبه 92 بهمن 28 :: 4:23 عصر ::  نویسنده : مجیدکریمی پرنیان

 

کرامات و معجزات حضرت زهرا (س)

معجزات حضرت زهرا(س),معجزات حضرت فاطمه (س),کرامات حضرت زهرا (س)

کرامات و معجزات حضرت زهرا (س)
 فرستادن غذا از طرف خداوند براى حضرت زهرا (س)
حضرت فاطمه علیه السلام در پیشگاه خدا آن چنان معزز بود که بارها مورد عنایت خاص آسمانى قرار گرفته و موائد گوناگون از سوى پروردگار عالم نازل مى‏شد که اینک به برخى از آنها اشاره مى ‏کنیم:
پیامبر عالى قدر اسلام به شدت گرسنه بود و ضعف و ناتوانى وى را از پاى درآورده بود، او براى پاره نانى به اتاقهاى هریک از زنانش مراجعه کرد، ولى آنان نیز طعامى نداشتند. سرانجام به خانه ‏ى دخترش فاطمه علیه السلام سرکشید، تا در آن خانه‏ ى امید به مقصود رسد، ولى فاطمه علیه السلام و بچه‏ هایش گرسنه بودند و تکه‏ نانى در آنجا نیز به دست نیامد.


هنوز چند دقیقه بیش نبود که رسول گرامى اسلام منزل دخترش را ترک کرده بود که مختصر طعامى از سوى یکى از همسایه‏ ها به آن بانو رسید. فاطمه علیه السلام با خود گفت: سوگند به خدا، خود و فرزندانم گرسنه مى‏ مانم، ولى این تکه نان و گوشت را به پدرم مى ‏خورانم، و لذا یکى از حسنین را به دنبال پدر فرستاد و او را دوباره به خانه ‏اش دعوت کرد.


فاطمه اهدایى همسایه را که دو تکه نان و مختصر گوشتى بود، در یک ظرف سرپوشیده قرار داده بود، چون پدرش دوباره به خانه او برگشت، سراغ طعام رفت و آن را در برابر دیدگان رسول خدا گذاشت، ولى ظرف پر از گوشت و نان بود، و فاطمه علیه السلام خود نیز از این مائده‏ ى آسمانى تعجب مى‏ کرد و خیره خیره به آن تماشا مى‏ نمود. رسول خدا خطاب به دخترش گفت: اى دختر گرامى! این طعام چگونه و از کجا رسید؟ فاطمه علیه السلام جواب داد:
 هو من عنداللَّه ان اللَّه یرزق من یشا بغیر حساب. فقال: الحمدللَّه الذى جعلک شبیهه بسیدة نسا بنى‏اسرائیل فانها کانت اذا رزقها اللَّه شیئا فسئلت عنه قالت: «هو من عنداللَّه ان اللَّه یرزق من یشاء بغیر حساب.» (1)
آن از برکات و الطاف الهى است، خداوند به هرکسى بخواهد بدون محدودیت عطا مى ‏کند.


رسول خدا چون سخن دخترش را شنید فرمود: سپاس خدایى را که تو را همانند مریم سرور زنان بنى‏ اسرائیل قرار داده، زیرا او نیز هرگاه مورد عنایت الهى قرار مى ‏گرفت و خداوند برایش مائده مى‏ فرستاد، که جواب سؤال مى ‏گفت: این طعام از جانب خدا است، او به هرکسى بخواهد روزى بى‏ حساب مى ‏دهد.

آنگاه رسول خدا على علیه ‏السلام را نیز به حضورش فراخواند و همگى از آن غذا خوردند و سیر شدند و زنان و اهل ‏بیت پیامبر نیز دعوت شدند و خوردند، ولى غذا و مائده آسمانى به همان صورت باقى بود. حتى فاطمه علیه السلام براى همسایگان نیز از طعام آسمانى که از الطاف خفیه الهى سرچشمه گرفته بود ارسال داشت.... (2)


موائد آسمانى براى فاطمه علیه السلام در یکى دوبار محدود نمى‏ گردد، او بارها از خداوند خویش درخواست طعام کرد و پروردگار عالم نیز بى ‏درنگ طعام بهشتى براى آن حضرت ارسال داشت از آن جمله: روزى امیرالمؤمنین على علیه‏السلام به شدت گرسنه بود و از فاطمه علیه السلام طعام خواست، ولى در خانه چیزى نبود. فاطمه علیه السلام گفت: یا على! در خانه طعامى نیست، من و بچه‏ هایت دو روز است که گرسنه ‏ایم و مختصر طعامى هم که بود، آن را به تو خوراندیم و خود در گرسنگى صبر کردیم.


على علیه‏ السلام از شنیدن این سخن فوق‏ العاده ناراحت گشته و اشک در چشمانش حلقه زد و براى تهیه طعام زن و فرزندانش به بازار رفت و یک دینار قرض گرفت تا مشکل گرسنگى خانواده اش را برطرف سازد، ولى نشد. چرا؟! چون یکى از دوستانش گرفتار بود و گرسنگى و گریه زن و بچه‏ ها او را در بیرون از خانه آواره کرده بود، او دنبال نان و پول بود، ولى چاره‏ اش بدون چاره....


على از درد او آگاه شد و مانند همیشه ایثار کرد و دیگران را بر خود و خانواده ‏اش مقدم داشت و بدین وسیله یکى از دوستانش را که مقداد نام داشت خوشحال و خوش‏دل ساخت.
على علیه ‏السلام دست خالى شد و نتوانست به خانه رود، رو به سوى مسجد کرد و مشغول عبادت شد از آن سو پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله مأمور گشت شب را در خانه ‏ى على بسر برد و لذا بعد از نماز مغرب و عشا دست على را گرفت و فرمود: على جان! امشب مرا به مهمانى خود مى‏ پذیرى؟ مولاى متقیان سکوت کرد، چرا که زمینه پذیرایى نداشت و فاطمه علیه السلام و حسنین گرسنه مانده بودند و پول تهیه نان و گوشت فراهم نبود، ولى پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله دوباره اظهار داشت: چرا جواب نمى‏ دهى؟ یا بگو: بلى، تا با تو آیم و یا بگو: نه، تا راه دیگر پیش گیرم. على علیه‏السلام عرض کرد: یا رسول‏اللَّه! بفرمایید.


رسول خدا دست على را گرفت، دست در دست او به خانه‏ ى فاطمه علیه السلام آمد و با هم به خانه وارد شده و با زهرا دیدار کردند، فاطمه علیه السلام در حال نماز و نیایش بود و خدا را مى‏ خواند، او صداى پدر را شنید و به سوى او آمد و خوش ‏آمد گفت و سفره را باز کرده و غذاى مطبوع آورد، تا گرسنگان را سیر کند و چاره نیافته‏ ها را چاره‏ ساز باشد.
على علیه‏السلام به فاطمه علیه السلام خیره خیره نگاه مى‏ کرد و با زبان بى ‏زبانى سؤال مى‏ نمود: یا فاطمه! این طعام از کجا؟
 پیش از آنکه فاطمه علیهاالسلام جواب گوید رسول خدا دست بر دوش على گذاشت و جواب داد: یا على! هذا جزا دینارک من عنداللَّه.
این غذا پاداش آن دینارى است که به مقداد دادى.

خداوند به شما جریان زکریا و مریم را تکرار کرد. (3) و از طعام‏هاى بهشتى مرحمت نمود... (4)

 معجزات حضرت زهرا(س),معجزات حضرت فاطمه (س),کرامات حضرت زهرا (س)

 اقرار به رسالت پدر در شکم مادر
وقتى که کفار از پیامبر اسلام (ص) انشقاق قمر را خواستند، زمانى بود که خدیجه (س) به فاطمه (س) حامله بود و خدیجه از این سؤال کفار ناراحت شده و گفت: زهى تأسف براى کسانى که محمد را تکذیب مى‏ کنند! در حالى که او فرستاده‏ ى پروردگار من است.
پس فاطمه (س) از شکم مادرش صدا کرد: اى مادر! نترس و محزون نباش، زیرا خدا با پدر من مى‏ باشد.پس وقتى که مدت حمل خدیجه (س) تمام شد و موقع وضع حمل رسید، خدیجه فاطمه (س) را به دنیا آورد و او به نور جمال خود تمام جهان را روشن و منور ساخت.(5)


چرخیدن آسیاى دستى به خودى خود در خانه حضرت زهرا (س)
جناب ابوذر مى‏ گوید: رسول خدا (ص) مرا به دنبال على (ع) فرستاد. به خانه‏ اش رفتم و او را خواندم، ولى پاسخ مرا نداد. و آسیاب دستى را دیدم که بدون اینکه کسى باشد به خودى خود، مى‏ گردد. دوباره او را خواندم، بیرون آمد و با هم نزد رسول خدا (ص) رفتیم و پیامبر متوجه على (ع) شد و چیزى به او گفت که من نفهمیدم.
گفتم: شگفتا! از دستاسى که بدون گرداننده مى ‏گردد.
آنگاه پیامبر (ص) فرمود: خداوند قلب دخترم فاطمه و اعضا و جوارحش را پر از ایمان و یقین کرده و چون خداوند ضعف او را دانست، پس در روزگار سختى به او کمک کرد و کفایتش نمود. مگر نمى‏ دانى که خداوند، فرشتگانى را قرار داده تا خاندان محمد را یارى دهند؟! (6)


حرام بودن آتش بر فاطمه زهرا (س)
روزى عایشه بر فاطمه (س) وارد شد، در حالى که آن حضرت براى حسن و حسین (ع) با آرد و شیر و روغن در دیگى غذاى حریره درست مى ‏کرد. دیگ بر روى اجاق و آتش مى ‏جوشید و بالا مى ‏آمد و فاطمه (س) آن را با دست خود هم مى ‏زد.عایشه با اضطراب و نگرانى از نزد او بیرون آمده، نزد پدرش ابوبکر رفت و گفت: اى پدر! من از فاطمه چیز شگفت‏ آورى دیدم، و آن اینکه دست به درون دیگى که بر روى آتش مى‏ جوشید برده، آن را به هم مى‏ زد.
گفت: دخترکم! این را پنهان کن که کار مهمى است.


این خبر که به گوش پیامبر اکرم (ص) رسید، بر بالاى منبر رفت و حمد و سپس الهى را به جاى آورد، سپس فرمود:
همانا مردم دیدن دیگ و آتش را بزرگ شمرده و تعجب مى‏ کنند. سوگند به آن کسى که مرا به پیامبرى برگزید، و به رسالت انتخاب فرمود، همانا خداى عزوجل آتش را بر گوشت و خون و موى و رگ و پیوند فاطمه حرام کرده است، فرزندان و شیعیان او را از آتش دور نمود، برخى از فرزندان فاطمه داراى رتبه و مقامى هستند که آتش و خورشید و ماه از آنها فرمانبردارى کرده در پیش رویش جنیان شمشیر زده، پیامبران به پیمان و عهد خود درباره‏ى او وفا مى‏ کنند، زمین گنجینه‏ هاى خودش را تسلیم او نموده، آسمان برکاتش را بر او نازل مى‏ کند.


واى، واى، واى به حال کسى که در فضیلت و برترى فاطمه شک و تردید به خود راه دهد، و لعنت و نفرین خدا بر کسى که شوهر او، على بن ابیطالب را دشمن داشته به امامت فرزندان او راضى نباشد. همانا فاطمه، خود داراى جایگاهى است و شیعیانش نیز بهترین جایگاه‏ها را خواهند داشت. همانا فاطمه پیش از من دعا مى ‏کند و شفاعت مى‏ نماید و شفاعتش على ‏رغم میل کسانى که با او مخالفت مى‏ کنند، پذیرفته مى‏ شود.(7)


تعدادی دیگر از کرامات و معجزات حضرت زهرا (س)
1 ـ نورانى شدن چادر مبارک حضرت زهرا سلام ‏اللَّه‏ علیه
2 ـ آمدن لباس‏ها و زیورهاى بهشتى براى حضرت زهرا سلام اللَّه‏ علیه
 3 ـ لباس بهشتى حضرت زهرا سلام‏ اللَّه‏ علیه در مجلس عروسى
 4 ـ نزدیک شدن مردم به هلاکت به واسطه‏ ى نفرین حضرت زهرا سلام ‏اللَّه‏ علیه
 5 ـ مستجاب شدن نفرین حضرت زهرا سلام‏ اللَّه‏ علیه در مورد عمر
 6 ـ ملاقات حوریان بهشتى با حضرت زهرا سلام ‏اللَّه‏ علیه
 7 ـ نازل شدن جبرئیل بر حضرت زهرا سلام‏ اللَّه‏ علیه پس از رحلت پیامبر (ص)
8 ـ در آغوش کشیدن حسنین علیه السلام توسط حضرت زهرا بعد از شهادت
9 ـ خاکسپارى حضرت زهرا و صحبتهاى زمین با امیرالمؤمنین علیه ‏السلام




موضوع مطلب :
دوشنبه 92 بهمن 28 :: 4:17 عصر ::  نویسنده : مجیدکریمی پرنیان

 

زندگینامه حضرت ابوالفضل

 

زندگینامه حضرت ابوالفضل

 

عباس،فرزند علی و امّ البنین، در روز چهارم شعبان سال 26 هجری قمری در مدینه چشم به جهان گشود.مادرش فاطمه، دختر حزام بن خالد بود که نیاکانش همه از دلیر مردان عرب بوده
و در شجاعت و دلیری در دنیای عرب مشهور بوده اند.

 

امام علی ( ع ) ده سال پس از وفات حضرت فاطمه ،با امّ البنین ازدواج کرد. خواستگاری این
ازدواج را برادرش عقیل انجام داد .

 

می گویند هنگام ورود امّ البنین به خانه علی (ع) امام حسن و حسین بیمار بودند و او از آنان
پرستاری کرد تا خوب شدند.امّ البنین اجازه نمی داد که اورا فاطمه صدا کنندزیرا می ترسید یاد

 

غم های فاطمه برای علی و فرزندانش زنده شود و باعث ناراحتی آنان شود .ثمره ازدواج علی(ع) با فاطمه بنت حزام،چهار پسر به نام های عباس،عون ، جعفر و عثمان بود که بزرگترین آن ها عبّاس بود.فاطمه را به علت داشتن این چهارپسر،امّ البنین(مادر پسران) نامیده اند.امّ البنین آن چنان به امیرالمؤمنین وفادار بودکه پس از شهادت آن حضرت ، شوهر
دیگری اختیارنکردبا آن که بیش از بیست سال پس از آن حضرت زنده بود .

 

وقتی عباس به دنیا آمد،امام علی(ع) در گوش او اذان و اقامه خواند،نام خدا و رسول را به گوش او خواند و نام او را عباس نهاد . امام گاه گاهی قنداق عباس را در آغوش می گرفت، بازوانش را می بوسید و گریه می کرد .روزی امّ البنین علّت این گریه را پرسید ؛ امام در جواب فرمود : این دست ها در راه کمک به حسین قطع خواهند شد .

 

عباس در خانه علی و در دامان مادری با ایمان و وفادار و در کنار حسن و حسین (ع) رشد کرد
واز این خاندان پاک درس های بزرگ انسانیت، شهادت و صداقت آموخت .

 

روزی حضرت علی (ع) ، عباس خرد سال را در کنار خود نشاند و به او گفت : بگو یک . عباس گفت : یک . امام فرمود : بگو دو . عباس از گفتن خودداری کرد. وقتی امام علت را جویا شدجواب داد : شرم می کنم با زبانی که خدا را به یگانگی خوانده ام ، دو بگویم .

 

عباس نه تنها در قامت رشید بود،بلکه در خِرَد برتر و در جلوه های انسانی هم رشید بود.او به یقین می دانست که برای چه روز عظیمی ذخیره شده و می دانست که برای عاشورا به دنیا آمده است .

 

عباس در سنین دوازده تا چهارده سالگی،زمانی که علی ( ع ) با دشمنان درگیر بود،در برخی از جنگ ها شرکت داشته و با آن که زیاداجازه جهاد به اوداده نمی شد،ولی درهمان نوجوانی حریف قهرمانان نامی عرب بوده است:

 

در یکی از روزهای جنگ صفّین،نوجوانی نقابدار از سپاه علی (ع) به میدان آمد.ترس و دلهره  سپاه معاویه رادربرگرفت.هر کس ازدیگری می پرسید این نوجوان کیست که این طورشجاعانه  پابه میدان جنگ نهاده است ؟ از سپاه معاویه کسی جرأت نکرد پا به میدان بگذارد.معاویه به سردار نامی خود،ابن شعثاء،دستور داد تا به جنگ این نوجوان برود؛ ابن شعثاء در جواب گفت: مرا حریف ده هزار نفردرجنگ می دانند،چگونه مرا به جنگ با کودکی می فرستی؟بهتر است

 

یکی ازپسرانم رابرای کشتن او بفرستیم.معاویه قبول کردو ابن شعثاء فرزند بزرگ خود را برای جنگ بااین نوجوان به میدان فرستاد.امّا او دریک چشم به هم زدن به دست این نوجوان کشته شد.ابن شعثاء فرزنددوم خودرا فرستاد،او نیز کشته شدو به این ترتیب هرهفت پسراو کشته   شدندوخود اوبا عصبانیّت پا به میدان گذاشت وبه آن نوجوان دلاور گفت:تو پسران مرا کشتی ،

 

به خدا قسم پدر و مادرت را به عزایت خواهم نشاند.ولی خوداونیزدرمدّت کوتاهی به پسرانش پیوست.همه با تعجّب به این نوجوان شجاع نگاه می کردند. امام(ع) اورا پیش خودخواندونقاب او را برداشت وپیشانی اورا بوسید.همه با تعجّب دیدند که او عباس پسر امیرالمؤمنین است.

 

همچنین درجنگ صفین،زمانی که سپاه معاویه راه آب رابه روی امیرالمؤمنین و سپاهش بسته بودند؛امام (ع) جمعی رابه فرماندهی امام حسین (ع) جهت باز کردن راه فرستادکه عباس هم در آن جمع حاضر بوده و در رکاب برادرش جنگیده است .

 

عباس چهارده ساله بودکه پدرش درواقعه محراب خونین کوفه دررمضان سال چهلم هجری به  شهادت رسید.او با چشمانی اشکبار و خاطری اندوهگین،شاهد دفن شبانه و پنهانی پدرش بوده است.او هرگز توصیه ای راکه پدرش در شب 21 ماه رمضان در آستانه شهادتش به عباس کرد ، از یاد نبرد . آری امام از او خواست که در عاشورا و در کربلا برادرش حسین را تنها نگذارد.

 


پس از شهادت امام علی (ع) عباس سال های تلخ امامت برادرش حسن (ع) را هم تجربه کرد.

 

سالهایی که حیله گری های معاویه و ستم های امویان اوج گرفته بود و بسیاری از یاران وفادار امام علی و امام حسن (ع)،از جمله حجر بن عدی و عمرو بن حمق به شهادت رسیدند.دورانی که وعّاظ در منبر ها معاویه را مدح و به علی (ع) ناسزا می گفتند .

 

وقتی امام حسن(ع) مسموم و شهید شد . عباس24 سال داشت.شهادت امام حسن بار دیگر بنی هاشم راسوگوار کرد عباس نیز به همراه خاندان پیامبر در غم واندوه ازدست دادن برادرش

 

متأثّر و اندوهگین شد . عباس چند سال بعد از شهادت پدرش ، در سن هیجده سالگی با لُبابه دختر عبداللّه بن عبّاس ازدواج کرد . عبداللّه راوی حدیث و از شاگردان لایق و برجسته علی (ع) بود و لبابه در محیطی عرفانی و مذهبی تولدو رشد یافته بود.حاصل ازدواج عباس بالبابه دو فرزند به نامهای عبیداللّه و فضل بود.میگویند بعد از تولد فضل به عباس لقب ابوالفضل (پدر فضل ) دادند. امّا برخی دیگر عقیده دارند عباس به خاطر فضل بی پایانش به این لقب خوانده می شود .

 

عباس درهمه دوران زندگی اش،همراه برادرش امام حسین(ع) بود.او جوانی خودرا صرف خدمت به امام حسین (ع) کرد.او درمیان جوانان بنی هاشم شکوه و احترام خاصّی داشت و آنان مانند پروانه هایی برگرد شمع عباس حلقه ای از عشق و وفا به وجود آورده بودند.آنان حدودسی نفر بودند و در رکاب امام حسن و حسین (ع) همواره آماده شهادت و حماسه بودند .

 

پس از مرگ معاویه،هنگامی که حاکم مدینه امام حسین رابه دارالإماره دعوت کردتاپیام یزید را به او تسلیم نماید،عباس به همراه این سی نفردر بیرون ازدارالإماره حاضر بودندو ترس ازحضور آنان باعث شد که در آن روز هیچ خطری امام را تهدید نکند.

 

عباس سرپرستی قافله امام حسین را در کوچ به کربلا بر عهده داشت .او در کربلا حماسه ای آفرید که تاریخ نظیر آن را در برگ های خود ندارد . او با پس زدن امان نامه امویان بزرگترین درس وفاداری به معشوق را در جامعه انسانی به یادگار گذاشت .

 

در روز عاشورا و در صحرای سوزان کربلا ، عباس با دیدن لبهای خشکیده و چشمان اشکبار  فرزندان امام (ع) ، بی اختیار مشک آب را بر دوش گرفت و رفت تا بزرگترین امتحان زندگی اش را پس دهد . اورفت و با شجاعت صف دشمن را شکست،خود را به آب فرات رساند، مشک را پر کرد و با لبهایی تشنه به آب ضلال فرات نظاره کرد،جرأت نکرد جرعه ای بنوشد.چون حسین و فرزندانش تشنه بودند و شایسته نبود او قبل از آن ها خود را سیراب کند .

 

دشمن خوب می دانست که تا بازوان عباس بر تن اوست،توان برابری با او را ندارند.به همین علّت بازوان عباس هدف قرار گرفت.عباس برای حفظ آب دو دست خود را از دست دادوبا ضربه های دشمنان از اسب به پایین افتاد .امام حسین(ع)خود را به بالین عباس رساندواو در آغوش برادر به دیدار محبوب شتافت و امام را با کوله باری ازغم و اندوه درکربلا تنها گذاشت.عباس در موقع شهادت 35 سال داشت .

 

امام سجّاد (ع) درباره عمویش عبّاس چنین می فرماید:خداوند،عمویم عباس را رحمت کند که درراه برادرش ایثارو فداکاری کرد و ازجان خود گذشت.چنان فداکاری کردکه دو دستش قطع شد.

 

خداوند نیز به او همانندجعفر بن ابی طالب،درمقابل آن دو دست قطع شده،دو بال عطا کردکه با آن ها در بهشت با فرشتگان پرواز کند.عباس نزد خدا، مقام و منزلتی داردبس بزرگ،که همه شهیدان در قیامت به مقام والای او غبطه می خورند و رشک می برند .




موضوع مطلب :
<   <<   16   17   18   19   20   >